مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت شصت و سوم
زمان ارسال : ۱۱۲ روز پیش
آسانسور در طبقهی مربوطه توقف کرد و معین از آن خارج شد. مزون در سمت راست آسانسور بود و مقابلش ایستاد. کوبهی آن را به صدا در آورد. واقعا برایش عجیب بود که چرا هر روز احساس دلتنگی میکند؟ یعنی آن دختر هم همین احساس را دارد؟ هر روز دلش میل به دیدن این مرد دارد؟ حتی ذرهای هم شک نداشت که همینطور است! فریال این را بارها و بارها به او گفته بود.
کوبه را یکبار دیگر به صدا درآورد و این بار در
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممکن بید☹️💔
۱ ماه پیشنیلوفرسامانی
00فریال واقعا روحیه حساسی داره👌🏻👌🏻
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
از بس نازپروردهاس😅
۲ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 00داشتم میگفتم آره چرا مامان منیره بهش گیر نمیده که براش فال بگیره فال هاش واقعا راسته بگو بیاد یکی برای من بگیره😛😎و واقعا آره عشق بین فریال و معین خیلی دوست دارم بااینکه باهم فاصله دارن ولی باهم جورن
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا قدر این مامان منیر رو نمیدونن☹️ ای کاش من بهش دسترسی داشتم برای مسائل ریز و درشت میگفتم فال بگیره... بنده خدا انقدر خوشحال میشه برای کسی فال بگیره😅
۴ ماه پیشم
00عشق همیشه قشنگه ولی خیلیم ناجورن از اولش همش فریال یکم آبغوره گرفته یاحتی چیزی هم نگفته معین کوتاه اومده وپا گذاشته روی تمام اعتقاداتش که حداقل تا حالا داشته
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فریال به شدت آدم احساسی و ضعیفی هستش🥺💔اونقدر هر چیزی خواسته عطا فورا فراهم کرده که الان متاسفانه نمیدونه چجوری باید واسه خواستههاش تلاش کنه
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
معین هم یه جورایی مجبوره هی باهاش راه بیاد چون خودش میدونه چه انتخاب متفاوتی کرده و باید پاش وایسه
۳ ماه پیشایلما
00حالا چون معین آروم و جنتلمن بود ناراحت نشدمن بودم بهم برمی خورد همچین انداختش تو آسانسور 😂هنگید معین🥲 ببین چقدر دوسش داره ک میگه هرچی دوسداری بپوش یعنی قید مذهب واعتماد وفرهنگشونم زده
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا هم هنگ کرد... فقط من نفهمیدم گلها چی شدن اون وسط؟؟🤷 اصلا مشخص نشد نمیدونم چی شدن واقعا
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره🤧 خیلی دوسش داره. میدونی همهاش نگرانه که نکنه خواستههاش سختگیری تلقی بشه و فریال رو از خودش دور کنه🥲
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 00ببین آزاده جونم من این رمانت که دارم میخونم باهاش دارم فیلم شربت زغال اخته میبنم ببین به خدا انگار اول تو نوشتی اونا از رو تو ساختن فقط اسمشون فرق داره شخصیت اصلی اون دوعا فاتحه هست😍
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
گاهی تلویزیون رو روشن میکنم میبینم داره نشونش میده اتفاقا... منتها فکر کنم آخرین بار چهار سال پیش سریال ترکی دیدم. استانبول ظالم... خیلی هم دوسش داشتم😩
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 00احساس بین معین و فریال خیلی دوست دارم معین بیچاره هی به خودش قول میده دیگه بغل و بوس اینا نکن بازم فریال نمیزاره عاشقشم🤣❤️😍اصلانم بچم فرهاد میرزا بی تربیت نیست 😛😁
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
حالا اگه این فریال گذاشت این بندهی خدا روی عهد و پیمانش بمونه....🤦 معین خودشم همچین بی میل نیست از خداشه🙄 فرهاد هم بی تربیته🙈
۴ ماه پیشZarnaz
۲۱ ساله 00خوب خوب سلام به آزاده جونم مهربونم ❤️💋1️⃣واقعا آره منتظر بودم و دوست داشتم عکس و العمل فرهاد رو ببینم🙈😁واقعا چرا فریال که هرشب اونجاهست کنگر خورده لنگر انداخته چرا مامان منیره بهش گیر نمیده
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
میدونی خونهی فریال اینا خارج از شهره... اوایل رمان و همینطور توی دژاوو چند باری گفته شده. در اصل خونهای که توش زندگی میکنن دهه چهل بابای قمر برای تفریح ساخته
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
و خانوادهی مظفری اونجا زندگی میکنن.منتها خونهی مامان منیر داخل***و نزدیکه و البته که محیط شلوغش باعث میشه معین به چشم نیاد... سر خیابون اینا پیاده میشه ولی خونه خودشون خیابون نداره
۴ ماه پیشنشمین
01خدا کنه اینا ب هم برسن آزاده جون .من اگه پسر بودم واقعا عاشق فریال میشدم
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
پس میتونی معین رو کاملا درک کنی؟😂👌🏻
۴ ماه پیشآمینا
00۳. اگه این رابطه به ازدواج ختم بشه معین همش فریالو بغل میکنه و میچلونه به اندازه تمام روزهایی که نتونست فیض کافی ببره🤣 بعدشم کارهای مهم میکنن🤣😅۴.حتما داره پیش زنش که نمی تونه نداشته باشه 🥰🤩
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
پس امیدوارم معین به مراد دلش برسه🙈
۴ ماه پیشرویا (فن ...)
00واقعا تنها کلمه ای که میشه به کار برد گوگولیه البته اگه معینم یه فرهاد درون داشته باشه دیگه نمیشه گفت گوگولی باید گفت میلیون 😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آیا معین یک فرهاد درون دارد؟ مسئله این است🤭 داشته باشه هم امکان نداره به پای فرهاد برسه... فرهاد خیلی خلاقه همه حرفاشو به جایی که دوست داره ربط میده😂
۴ ماه پیشپرنیا
00این قرارهاباید توی ماشین باشه،وگرنه ک فریال آبرو برامعین نمیذاره,البته بعضی جاهامعین خودشو کنترل میکنه وگرنه من مطمعنم از فرهادخبیث تر خواهد شد 😁😁برسه اون روزاااا😍
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😂😂😂😂👌🏻 واقعا هم براش آبرو نمیذاره این دختر😂 چه تحملی هم داره این معین بنده خدا🙈 این فریال یا خنگوله یا یه مارموزیه که اون سرش ناپیدا🙄
۴ ماه پیشپرنیا
00چقد اینا عشقشون قشنگه 🥺🥺🥺آزاده جونن اینا رو قد فزهاد اذیت نکن گناه دارن ،رابطشون پر از درک و محبته من کیف میکنم پارتایی ک کنارهمن ❤️❤️🥰🥰
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره خیلی قشنگن🥺 من که گفتم از آقای امینی خجالت میکشم بخوام اذیتش کنم 😂 واسه همین عطا رو فرستادم جلو🙈
۴ ماه پیشآمینا
00۱ .نمیدونم.فرق داره من نمیتونم بگم چون نمیدونم😅😅یکیش دیدن با چشم سر یکیش دیدن با چشمِ عقل۲.از گشت ارشاد نمیترسه از فامیل میترسه البته با کارهای +۱۸ فریال ماشین بهتره اگه سیستم بنده خدا ارور داد😅
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
سیستمش ارور بده خیلی خوب بود😂😂😂👌🏻واقعا هم معین استرس فامیلش رو داره🥺🤦
۴ ماه پیشآمینا
20یجوری فریال گفت فرهاد ببینه متهمش میکنه به دیدارهای متعدد انگار دروغه.آخه دختر تو اگه یه روز نپری بغل معین شب خوابت نمیبره😅😅😅🤣🤣
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
حق گفتی😂😂👌🏻 هرکی ندونه ما که خوب میدونیم چند بار توی مزون باهاش تنها بوده.... هرکی ندونه ما که میدونیم معین چجوری سرما خورد🙄
۴ ماه پیشمهلا
00💜💖
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚
۴ ماه پیش
مرجان
00میترسم معین و فریال آخرش به مشکل های جدی بخورن توی زندگی 🥲🔪